سوال
سلام
یعنی وبلاگ هنوزم مخاطب داره؟؟؟
فروردین 96
سلام
یعنی وبلاگ هنوزم مخاطب داره؟؟؟
فروردین 96
یه اختلاط خودمونی :
یادمه یه زمانی وقتی می رفتم زیارت اهل قبور ، مثلاً از هر ده بیست تا مزار ، امکان داشت یکیشونو
بشناسم.
کم کم بزرگتر شدم و این آمار بالاتر رفت.
جوری که اگه الان یه سر برم "آرامستان" شهر ، از هر دو سه تا قبر ، حداقل یکیشو می شناسم و شاید
زمان و نحوه ی مرگش رو هم یادم بیاد.
این یعنی خودم هم با سرعت دنباله رو اون خدابیامرزام.
با یه کم فکر به این موضوع ، خیلی تقلاهام برا زندگی و رفتارای روزمره م رنگ دیگه ای برام می گیرن .
این دو بیت رو وقتی تو همین فکر بودم نوشتم :
سرنوشت هیچ کس از ابتدا معلوم نیست
یا اگر معلوم باشد ، شک ندارم شوم نیست
چوبخطّ عمر را پــُـر می کنیم و آخرش
پیشوند ِ اسممان چیزی بجز "مرحوم" نیست !
راستی امام علی (ع) فرمودن : دو وقت زیارت اهل قبور رو فراموش نکنید : 1. وقتی خیلی خوشحالید
2. وقتی خیلی گرفته و ناراحتید.
شادی روح همه شون صلوات.
تنهایی مان کمی خیابان کم داشت
یک کوچه و یک بوسه ی پنهان کم داشت
من شانه به شانه ی تو راه افتادم
این منظره چند قطره باران کم داشت!
مادر که به کار بندگی کردن بود
کار پدرم دوندگی کردن بود
امـّـا غم ِ زنده بودنِ من ، تنها
با خاطره ی تو زندگی کردن بود !
1387
غزلی کوتاه از سال های دور :
دل ِ شکسته ، تن ِ خسته خانه می خواهد
دوباره گریه ی امشب بهانه می خواهد
دلیل ِ گریه ی هر شب ! کمی شریکم باش
که گریه بیشتر از اشک ، شانه می خواهد
هزار بار نوشتم ، هزار بار نشد
نوشتن از تو غمی شاعرانه می خواهد
دلم گرفته و از بوی خانه بیزارم
دل ِ گرفته کمی چایخانه می خواهد!
برای داشتنش حاضرم بقیه ی عمر...
ولی چه فایده وقتی مرا نمی خواهد؟
نظر و انتقاد لطفاً...
شده گاهی از خودت خسته بشی ؟
شب و روزات همه تکراری بشن
نمی دونم تو هم اینجوری شدی :
همه کارات خودآزاری بشن ؟
شده مجبور بشی به یه نفر
تو دلت همیشه فحش بد بدی ،
ولی فکرش که سراغت اومد
نتونی بهش جوابِ رد بدی ؟
نتونی یه لحظه بش فکر نکنی
نشه چشماش تو خیالت نباشه
حتّی فکرشم برات سخت باشه
روزی که آخ... اگه مالت نباشه !
تو خیالت بشینی با حوصله
موهای بلندشو گیس کنی
بعد ، آروم تو خودت گریه کنی
شیشه ی عینکتو خیس کنی
بعضی وقتا هر چیَم مرد باشی
جلوی یکی باید کم بیاری
دنیاتو سیاهی اونقد می گیره
حاضری رو به جهنّم بیاری
خیلی وقته از خودم خسته شدم
شب و روزام همه تکراری شدن
خاطراتِ خوبِ عمرم همه شون
خاکِ رو ساعتِ دیواری شدن !
دارم از حالا تصوّر می کنم
راهِ دق دادنمو بلد میشی
سرِ راهت می شینم ببینمت
تو با شوهرت میای و رد میشی !